اقبال لاهوری
«محمد اقبال لاهوری» (۱۲۹۴-۱۳۵۷ق/۱۸۷۷-۱۹۳۸م)، شاعر، متفکر، فیلسوف و سیاستمدار مسلمان پاکستانی در قرن چهاردهم قمری بود. او سعی داشت که در قالب شعر و نوشتن مقالات و ایراد سخنرانیها، مسلمانان هند و پاکستان را به ارزشها و مواریث معنوی خود آگاه گرداند و آنان را برای کسب آزادی و استقلال و بازیافت هویت تاریخی و فرهنگی خود آماده سازد. اقبال آثار بسیاری در نثر و نظم به زبان اردو و فارسی از خود بجای گذاشت.
نام کامل | محمد اقبال لاهوری |
زادروز | ۱۲۹۴ قمری |
زادگاه | پنجاب، پاکستان |
وفات | ۱۳۵۷ قمری |
مدفن | لاهور، پاکستان |
اساتید |
سید میر حسن،... |
| |
آثار |
اسرار خودی، رموز بیخودی، گلشن راز جدید، پیام مشرق، جاویدنامه، ارمغان حجاز، رشد ما بعدالطبیعه در ایران، تاریخ تصوف،... |
ولادت
برخی تاریخ ولادت محمد اقبال لاهوری را از روی قرائن به اختلاف، سالهای ۱۸۷۰-۱۸۷۲ و ۱۸۷۵-۱۸۷۷م. دانستهاند. اقبال خود در شرح حال مختصری که در ۱۹۰۷م. به پایان نامه دکتریش ضمیمه کرده، ولادت خود را در ۳ ذی القعده ۱۲۹۴ قمری در شهر سیالکوت پنجاب (پاکستان امروزی) نوشته است، اما در تطبیق آن با سال میلادی محاسبه دقیق نداشته، و آن را با ۱۸۷۶م. مطابق دانسته است که البته درست نیست، زیرا این تاریخ با ۹ نوامبر ۱۸۷۷م. مطابقت دارد.
اقبال دوران کودکی و نوجوانی را در زادگاه خود (سیالکوت) گذراند. پدرش شیخ نورمحمد، با آنکه پیشه دوزندگی داشت، اوقات خود را در مصاحبت اهل سلوک میگذراند و با شعر و ادب عرفانی آشنا بود و خصوصاً به شیخ اکبر، محییالدین ابن عربی ارادت تمام داشت و در خانه کتابهای فصوص الحکم و فتوحات مکیه را مطالعه میکرد.
تحصیلات
محمد اقبال زبانهای فارسی و عربی را در مدارس قدیمه آنجا و به روش سنتی فراگرفت و با مقدمات علوم اسلامی و معارف قرآنی آشنا شد؛ سپس در مدرسهای که مبلغان مسیحی اسکاتلندی در سیالکوت تأسیس کرده بودند، به اصول و مبادی علوم جدید مشغول شد.
آشنایی اقبال با مقدمات عرفان نظری و الفاظ و اصطلاحات خاص آن از همن روزگار کودکی آغاز شد و چون پدرش به سلسله قادریه تعلق خاطر داشت، اقبال نیز در آغاز جوانی به این سلسله پیوست.
در مدرسه مبلغان اسکاتلندی، استاد و راهنمای او سید میرحسن بود که هم به تشویق و مساعدت او اقبال به این مؤسسه فرهنگی راه یافت. سید میرحسن مردی دانشمند بود که هم از علوم قدیمه و شعر و ادب فارسی و اردو و عربی بهره تمام داشت و هم با دانشهای جدید و افکار سیاسی و اجتماعی زمان به خوبی آشنا بود. شخصیت سید میرحسن و تعلیمات او در تکوین حیات فکری و روحی اقبال و شکل گرفتن شخصیت او بسیار مؤثر بود و تا پایان عمر همواره خود به این نکته آگاهی و توجه تمام داشت.
اقبال از آغاز جوانی شعر میگفت و در مجالس شعر خوانی شرکت میکرد و در بعضی از جراید محلی اشعارش طبع و نشر میشد. سید میرحسن در تشویق او در این راه سهم کلی داشت. علاوه بر این، اقبال با داغ دهلوی استاد شعر اردو در آن روزگار، مکاتبه داشت و از راهنماییهای او بهره میگرفت.
اقبال پس از طی دوران تحصیلات متوسطه، در ۱۸۹۵م. به لاهور رفت و در دانشکده دولتی آن شهر به ادامه تحصیل مشغول شد. در مدت ۵ سالی که وی در این دانشکده بود، علاوه بر زبانهای فارسی و عربی، با ادبیات انگلیسی و ادبیات جدید اروپایی آشنایی کامل حاصل کرد و مقدمات فلسفه غرب را فرا گرفت. در دوره فوق لیسانس علاوه بر تحصیل فلسفه که موضوع اصلی کار او بود، به مطالعه اصول علم اقتصاد و حقوق نیز اشتغال داشت.
فعالیتها و دیدگاهها
فعالیتهای اجتماعی:
اقبال پس از پایان دوره تحصیلات دانشگاهی، در بخش زبانهای شرقی همان دانشکده دولتی به تدریس پرداخت، و عهدهدار دروسی در زبان عربی، ادبیات انگلیسی، اقتصاد، تاریخ و فلسفه شد و تا ۱۹۰۵م. در این زمینهها به تحقیق و ترجمه و تألیف مشغول بود.
در نخستین سالهای سده ۲۰م. در شبه قاره، جریانهای فکری و حرکتهای سیاسی و آزادیخواهی و استقلالطلبی شدت تمام داشت و طبعاً طبقه جوان روشنفکر را به سوی خود میکشید. اقبال در این احوال و بیرون از محیط تدریس دانشگاهی بیشتر اوقات خود را در انجمنهای ادبی و مجالس شعرخوانی میگذراند، و هنوز سالهای عمرش به ۳۰ نرسیده بود که سرودههایش در نواحی اردو زبان شبه قاره دست به دست میگشت و شهرتش به عنوان یکی از بهترین شاعران این زبان به دهلی و دکن و لکهنو رسیده بود. شعر اقبال در این دوران، نخست رنگ صوفیانه و عشق عرفانی داشت و از سبک و مضامین شعر سنتی اردو پیروی میکرد، لیکن با درگیر شدن در جریانات سیاسی زمان و کوششهای مسلمانان برای تجدید حیات ملی و حفظ حقوق خود در مقابل اکثریت هندو مذهب، سرودههایش به تدریج رنگ سیاسی و اجتماعی میگرفت.
رسالهای که اقبال تحت عنوان «رشد مابعدالطبیعه در ایران» در سال ۱۹۰۷م. برای اخذ درجه دکتری در دانشگاه مونیخ تألیف کرد، نمایانگر رشد فکری، ذهن منطقی و روشمند، دامنه اطلاعات و ادراک نقادانه او از مسائل علمی و فلسفی و تاریخی است. وسعت مطالعات او در تاریخ آراء و اندیشههای ایرانی پیش از اسلام، حکمت مشائی و اشراقی، آراء و مکاتب عرفانی، جریانهای فکری و فرهنگی مهم در جهان اسلام و کشورهای غربی، دقت نظر و نتیجهگیریهای او از یافتهها و آموختهها، در این رساله کوچک و در برخی دیگر از نوشتهها و سرودههای او در این سالها به خوبی آشکاراست و حکایت از آن دارد که در این دوران عمیقاً درگیر مسائل فکری و فلسفی غربی و اسلامی بوده، و در عین حال با نگرانی و دلبستگی خاصی به اوضاع سیاسی و اجتماعی مسلمانان هند توجه داشته است.
اقبال در ۱۹۰۸م. به هند بازگشت و پس از دوران کوتاهی تدریس فلسفه در دانشگاه، از کار موظف کناره گرفت و تا پایان عمر با درآمدی که از وکالت دادگستری به دست میآورد، به سر برد. اوقات او کلاً به سرودن شعر، نوشتن مقالات و ایراد سخنرانیها میگذشت و سعی داشت که مسلمانان هند را به ارزشها و مواریث معنوی خود آگاه گرداند و آنان را برای کسب آزادی و استقلال و بازیافت هویت تاریخی و فرهنگی خود آماده سازد.
دیدگاه صوفی و عرفانی:
آشنایی عمیق و دامنهدار اقبال با افکار جلالالدین مولوی در این سالها آغاز شد و این شناخت نه تنها در شاعری و قدرت بیان او به زبان فارسی تأثیر عظیم داشت، بلکه به جوهر اندیشه او نیز رنگ و نیروی تازه بخشید و ترکیب و نظام فلسفهاش را کاملتر و منسجمتر ساخت.
نظر و دیدگاه اقبال نسبت به عرفان و تصوف اسلامی در طول ۴۰ سال زندگانی فکری او در تغییر و تحول بوده است و در آثار او آراء مختلف در این باب دیده میشود. وی از دوران نوجوانی، چنانکه گفته شد، با موضوعات عرفانی انس و آشنایی یافته بود و حتی در رساله دکتری خود (۱۹۰۷م) بزرگترین فصل را به بحث درباره تصوف اختصاص داد و در آن از عرفان وحدت وجودی ابن عربی و عبدالکریم جیلی به تفصیل و با بیانی ستایشآمیز سخن گفت؛ اما پس از بازگشت از اروپا، و درپی تأملات و مطالعات نقادانه بعدی در حیات اجتماعی مسلمانان هند و سعی در یافتن علل و عوامل ضعف و ادبار و واپسماندگی عمومی این جامعه در جهان، و نیز تحت تأثیر افکار کسانی چون شوپنهاور و نیچه و برگسن، درباره تصوف و راه و روش صوفیانه به نظر و نتیجه دیگری رسید که در منظومه «اسرار خودی» و آثار بعدی او منعکس است. وی در این راستا نه تنها با اشعار حافظ و افکار ابن عربی و عرفان توحید وجودی و راه و رسم خانقاهنشینی و جنبههای زاهدانه تصوف به مخالفت برخاست، بلکه حتی فلسفه افلاطون و پیروان او را نیز محکوم کرد.
اقبال لاهوری در دورههای بعد بسیاری از اینگونه آراء خود را تعدیل کرد و تصوف را کلاً نوعی واکنش در برابر غلبه قشریت و جمود فکری دینی و اعتراض به حکومتهای استبدادی به شمار آورد و نیز در نقادی عقل گرایی نظرگاه عرفانی اسلامی را ستود، ولی کلاً تا پایان عمر نوعی گرایش منفی نسبت به تصوف در افکار او دیده میشود و حتی از خردهگیری بر غزالی نیز خودداری نمیکند، لیکن با اینهمه در طول این تحولات فکری، نظر و اعتقاد او نسبت به مولوی هرگز تغییر نکرد، و همواره او را پیر و مرشد و راهنمای خود میدانست و در توضیح و تبیین نکات دقیق فلسفی و جهانشناسی اسلامی خود در موارد بیشمار به ابیاتی از مثنوی مولوی استناد و استشهاد میکند.
دیدگاه اجتماعی و سیاسی:
اقبال در آغاز جوانی - چنانکه گفته شد - از افکار سید احمد خان پیروی میکرد و طبعاً توجه او به احوال اجتماعی و نیز معیشت مسلمانان هند معطوف و منحصر بود و گاهی نیز نوعی گرایش قومی و ملی هندی در سرودههایش دیده میشد. اما پس از بازگشت از اروپا و در دورانی که به تنظیم افکار و آراء خود مشغول بود، نوعی تحول کلی در دیدگاههای سیاسی و اجتماعی او پدید آمد. وی در عین آنکه مانند سید احمد خان اصلاح جامعه مسلمان هند را در دگرگون شدن مبانی و مبادی فکری جامعه و کسب علوم و فنون و مهارتهای جدید میدانست و سعی داشت که نظریات خود را در قالب تعبیرات و مقولاتی بیان کند که برای طبقه جوان و تجددطلب مسلمان قابل قبول باشد، از چند جهت با سید احمد خان و پیروان او اختلافنظر پیدا کرده بود، یعنی اعتبار بیچون و چرای عقل و عقلگرایی یکسویه را نامقبول میدانست، تقلید از راه و روش زندگانی غربی و ارزش گذاریهای اخلاقی و اجتماعی غربی را مردود میشمرد و نیز دریافته بود که حیات سیاسی و اجتماعی مسلمانان هند را نباید از جامعه بزرگ اسلامی بیرون از هند جدا دانست.
وی در دوران اقامت در غرب و مشاهده جنگها و ستیزههای میان اقوام دریافته بود که بیشتر اینگونه فجایع و خونریزیها زاییده احساسات قومی و در جهت جلب منافع مادی و اقتصادی ملی است، از اینرو بود که در سالهای بعد از بازگشت، اشعاری را که در آنها احساسات وطن پرستانه بیان شده بود و به روزگار جوانی او تعلق داشت، از مجموعه آثار منظوم خود خارج کرد، و به جای زبان اردو (هندوستانی) که زبان اکثریت مردم مسلمان هند بود، زبان فارسی و الفاظ و تعبیرات شعر عرفانی فارسی را برای بیان آراء و افکار خود به کار گرفت زبان فارسی از لحاظ تاریخی و فرهنگی دومین زبان مهم جهان اسلامی به شمار میرود و نه تنها بخش بزرگی از عالم اسلامی را دربر میگیرد، بلکه در سراسر شبه قاره هند طبقه درس خوانده و روشنفکر، آن را زبان دینی و فرهنگی خود میشناختهاند.
از لحاظ تفکر سیاسی نیز، در این هنگام اقبال به وحدت جهانی اسلام و پیوستن مسلمانان هند به جهان اسلامی اعتقاد داشت. این جریان فکری و سیاسی که با اشاعه افکار سید جمال الدین اسدآبادی و آرمان تشکیل یک «خلافت» جهانی اسلامی آغاز شده بود، در میان تودههای مسلمان هند طرفداران بسیار داشت. اقبال نیز طی سالیانی که در اروپا بود، و پس از آن درپی مطالعه اوضاعاجتماعی هند، کشمکشهای درونی آن، توطئهها و فتنهانگیزیهای قدرت استعماری، به این نتیجه رسیده بود که همزیستی مسلمانان با هندوان در کشوری واحد، عاقبت به غلبه و سلطه اکثریت هندو مذهب بر اقلیت مسلمان خواهد انجامید و با آنکه در جریان مبارزات جاری برای طرد قدرت متجاوز بیگانه اتفاق و اتحادی میان دو گروه پدید آمده است، بیشک پس از کسب استقلال جنگ و ستیز و نابسامانی سراسر هند را فراخواهد گرفت و حاصل آن به هر حال به سود مسلمانان نخواهد بود. بنابراین، بهتر آن خواهد بود که هرچه زودتر مسلمانان هند خود را از اکثریت هندو مذهب جدا کنند و به پیروی از اصل توحید اسلامی به جامعه بزرگ مسلمانان جهان بپیوندند. این دیدگاهی بود که در آن روزگار در سراسر هند عمومیت یافته بود و اقبال خود در سراسر منظومه «رموز بیخودی» که در ۱۹۱۸م. انتشار یافت، به تفصیل تمام و در نهایت قوت و روشنی بیان کرده است.
اما در سالهای آخر عمر، او خود دریافت که چنین جامعهای لااقل در آن زمان وجود خارجی ندارد و با مشاهده نابسامانیها و اختلافات فرقهای و اعتقادی در کشورهای اسلامی، رسوخ ضعف و زبونی و واپس ماندگی در میان آنها، در هم شکستن امپراتوری عثمانی (که چندین سال مرکز و محور تصورات مربوط به نظریه خلافت بود)، و غلبه مستقیم و غیر مستقیم قدرتهای بزرگ استعماری بر ملتهای اسلامی (از ملل مسلمان آسیای مرکزی که در حلقوم روسیه تزاری فرورفته بودند، تا مصر و مراکش و الجزایر که دستخوش مطامع قدرتهای استعمارگر غرب بودند)، دریافت که در شرایط حاکم آن روزگار، اینگونه آرمانجویی غیر عملی است و با واقعیتهای سرسخت زمان موافق نیست. مسلمانان هند باید در درون زادگاه خود - هند بزرگ - به استقلال و آزادی فکر و عمل برسند و در این موقع نباید نیروهای فعال جامعه را از مسائل و مشکلات اصلی و محسوس خود منحرف، و به سوی آرمانی خیالی و غیر عملی معطوف سازند.
این تغییر فکر نخست تلویحاً در بخش ششم از مجموعه سخنرانیهایی که او در سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۸م. ایراد کرده بود (و بعداً زیر عنوان «بازسازی تفکر دینی در اسلام» منتشر شد، به نظر میرسد و سپس در خطابهای که در دسامبر ۱۹۳۰م. به مناسبت افتتاح جلسه «مسلم لیگ» در اسدآباد عرضه کرد، به تصریح بیان میشود، و سرانجام رواج و غلبه همین نظرگاه در جامعه مسلمانان هند بود که به تشکیل کشور پاکستان و تأسیس حکومت اسلامی در مناطقی که اکثریت آنها مسلمان بود، منجر شد. در راستای همین تغییر فکر و دیدگاه بود که اقبال در اواخر عمر دوباره به زبان اردو روی آورد، و دو منظومه مهم «بال جبرئیل» (۱۹۳۵م) و «ضرب کلیم» (۱۹۳۶م) را به این زبان سرود. او با این کار میخواست مسلمانان هند را مخاطب خود قرار دهد.
وفات
محمد اقبال لاهوری در سالهای آخر عمر گرفتار ضعف و بیماری شد و سرانجام در ۲۱ آوریل ۱۹۳۸ میلادی (۱۳۱۷ ش/ ۱۳۵۷ ق) درگذشت و در مسجد بزرگ شهر لاهور پاکستان به خاک سپرده شد.
آثار و تألیفات
آثار اقبال لاهوری را میتوان به چند گروه تقسیم کرد:
الف. به نثر اردو:
- ۱. علم الاقتصاد، شامل مبادی علم اقتصاد برای استفاده دانشجویان و آشنا کردن عامه مردم با مقدمات این علم که در ۱۹۰۳م در لاهور طبع، و در ۱۹۶۲م در کراچی تجدید چاپ شد.
- ۲. تاریخ تصوف، طرحی کلی برای تألیفی مفصل درباره تصوف که اقبال در ۱۹۱۶م. آن را آغاز کرد، ولی به صورت کامل در نیامد. وی در این کتاب از اشارات اعتراض آمیزی که در اسرار خودی و سرودههای دیگر خود به «شعر عجمی» عموماً، و به شعر حافظ خصوصاً نموده، دفاع کرده، و به انتقاداتی که از این جهت به او کردهاند، جواب گفته است. در بخشهای دیگری از این طرح به ذکر احوال چند تن از مشاهیر صوفیه، شرح بعضی اصطلاحات و نقل برخی اشعار پرداخته است.
- ۳. انوار اقبال، به کوشش بشیر احمد دار، کراچی، ۱۹۶۷م.
- ۴. گفتار اقبال، به کوشش رفیق افضل، لاهور، ۱۹۶۹م.
- ۵. اقبال نامه (مجموعه مکاتیب اقبال)، به کوشش شیخ عطاءالله (در دو بخش)، لاهور، ۱۹۴۵ و ۱۹۵۱م.
- ۶. خطوط اقبال، به کوشش رفیع الدین هاشمی، لاهور، ۱۹۷۶م.
- ۷. مقالات اقبال، به کوشش عبدالواحد معینی، لاهور، ۱۹۶۳م.
- ۸. روح مکاتیب اقبال، به کوشش عبدالله قریشی، لاهور، ۱۹۷۷م (شامل ۲۳۳، ۱ نامه، به ترتیب تاریخی).
ب. به نظم اردو:
- ۱. بانگ درا، مجموعه اشعار متفرقه او که از ۱۹۰۱ تا ۱۹۲۳م سروده، و در جراید و مجموعههای مختلف چاپ شده است، لاهور، ۱۹۲۳م.
- ۲. بال جبرئیل، مجموعه اشعار و منظومههای مختلف اقبال از ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۵م، لاهور، ۱۹۳۵م.
- ۳. ضرب کلیم، مجموعه اشعار و منظومههایی که بیشتر رنگ سیاسی و اجتماعی دارد، لاهور، ۱۹۳۶م.
- ۴. ارمغان حجاز، شامل آخرین اشعار و منظومههای اقبال که به فارسی و اردو سروده شده و مانند «ضرب کلیم» شامل اندیشههای سیاسی و اجتماعی اوست، لاهور، ۱۹۳۸م.
ج. به نظم فارسی:
- ۱. اسرار خودی، لاهور، ۱۹۱۵م. این منظومه را نیکلسن به انگلیسی ترجمه کرد و همراه مقدمهای در لندن منتشر ساخت. انتشار این منظومه و ترجمه آن موجب شهرت اقبال در شبه قاره و اروپا گردید و نظر روشنفکران غرب را به افکار او جلب کرد. اقبال در چاپ دوم این منظومه برخی اشعاری را که در آنها از تصوف ایرانی با لحنی تلخ انتقاد کرده، و خصوصاً اشارات تندی نسبت به حافظ آورده بود، حذف کرد و مقدمه آن را نیز تغییر داد.
- ۲. رموز بی خودی، لاهور، ۱۹۱۸م. آربری این منظومه را به زبان انگلیسی ترجمه کرد. اقبال این دو منظومه را به وزن «مثنوی مولوی» سروده، و تأثیر فکر و کلام مولانا جلالالدین در آنها به روشنی آشکار است.
- ۳. پیام مشرق، دهلی، ۱۹۲۳م. این منظومه که با توجه به دیوان شرقی گوته سروده شده، شامل چند بخش است: بخش اول «لاله طور» شامل شماری دو بیتی در مضامین فکری و فلسفی، و بخشهای دیگر («افکار»، «میباقی»، «نقشفرنگ») متضمن اشعاری در موضوعات فلسفی و سیاسی و اجتماعی است.
- ۴. زبور عجم، لاهور، ۱۹۲۷م، شامل دو مثنوی به نامهای «گلشن راز جدید» که شاعر در آن به استقبال «گلشن راز» رفته و اندیشههای جدید خود را در شکل و قالب منظومه شیخ محمود شبستری عرضه کرده است، و «بندگی نامه» که شامل برخی از آراء اجتماعی و هنری و ادبی اوست.
- ۵. جاوید نامه، لاهور، ۱۹۳۲م. این منظومه را شاعر برای فرزند خود، جاوید اقبال سروده است؛ عموماً آن را مهمترین اثر ادبی و فلسفی او دانستهاند. اقبال در این اثر از ساختار معراجنامهها و بیشتر از کمدی الهی دانته الهام گرفته است و همچون دانته وی نیز به راهنمایی پیر و مرشد خود، مولانا جلالالدین به سیر در افلاک میپردازد و به مقام قرب الهی میرسد.
- ۶. مثنوی مسافر، لاهور، ۱۹۳۴م، گزارش منظومی است از سفر اقبال به افغانستان در ۱۹۳۳م و دیدار او از غزنه و قندهار و بیان تأثرات و اندیشههای او از مشاهده آثار تاریخی این نواحی.
- ۷. پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟، لاهور، ۱۹۳۶م. این منظومه از آخرین سرودههای اقبال به زبان فارسی، و متضمن افکار و اندیشههایی است که وی در طول حیات فکری و اجتماعی خود درباره سرنوشت مردم شرق و خصوصاً مسلمانان شبه قاره داشته است.
د. به انگلیسی:
- ۱. رشد ما بعدالطبیعه در ایران، این کتاب رساله دکتری اقبال در دانشگاه مونیخ بوده، و سیری است در جریانهای فکری و فلسفی در ایران تا دورههای جدید. این اثر در ۱۳۴۹ش. به قلم امیرحسین آریانپور با عنوان سیر فلسفه در ایران ترجمه شده است.
- ۲. شش گفتار درباره بازسازی تفکر دینی در اسلام، این اثر در ۱۹۳۴م. با تجدید نظر و افزودن مقالهای به عنوان بخش هفتم با نام «بازسازی تفکر دینی در اسلام» در لندن انتشار یافت و پس از آن بارها با همین عنوان جدید در هند و پاکستان به طبع رسیده است. این کتاب شامل آخرین نظریات اقبال درباره حیات دینی مسلمانان، و تفکرات او در چگونگی تجدید و بازسازی و سازگار ساختن آن با اوضاع و شرایط تمدن جدید است.
- ۳. تفکرات پراکنده، به کوشش جاوید اقبال (لاهور، ۱۹۶۱م).
- ۴. مباحثات اقبال، به کوشش شاهد حسین رزاقی (لاهور، ۱۹۷۹م).
- ۵. نامههای اقبال به عطیه بیگم (بمبئی، ۱۹۴۷م).
- ۶. نامهها و نوشتههای اقبال، به کوشش بشیر احمد دار (کراچی، ۱۹۶۷م).
- ۷. نامههای اقبال، به کوشش بشیر احمد دار (لاهور، ۱۹۷۸م).
- ۸. نامههای اقبال به جناح، با پیش گفتاری به قلم محمدعلی جناح (لاهور، ۱۹۴۲م).
- ۹. یادداشتهای اقبال، گردآورده رحیم بخش شاهین (لاهور).
- ۱۰. سخنرانیها، نوشتهها و بیانات اقبال، به کوشش لطیف احمد شروانی (چ ۳، لاهور، ۱۹۷۷م).
- ۱۱. اندیشهها و تأملات اقبال، به کوشش سید عبدالواحد (لاهور، ۱۹۶۴م).
منابع
- "اقبال لاهوری"، دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۳۷۷۵.